عید آمــد(اخوان ثالث)
عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نستاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی آن را ز در خانه براندیم
هر جا گذری غلغله ی شادی و شور است
ما آتش انـدوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم
من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ زجویی نجهاندیم
ماننده افسونزدگان، ره به حقیقت
بستیم و جز افسانه ی بیهوده نخواندیم
از نـُه خـَم گردون بگذ شتند حریفان
مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم
طوفان بتکاند مگر(اُمـیــد) که صد بار
عید آمد وما خانه ی خود را نتکاندیم
شعر از: مهدی اخوان ثالث
منبع:http://koolaneh.blogfa.com/